احزاب سياسي؛ تابو يا ضرورت حل مسائل امروز كشور
زهرا نژادبهرام
در كشورهايي كه نهادهاي مدني و احزاب سياسي از سوي حاكميت و مردم چندان به رسميت شناخته نشده يا جدي گرفته نميشوند، همواره راه گفتوگو و مذاكره براي حل مسائل اجتماعي با مردم با چالشهاي زيادي روبه رو است كه بخشي از آنها در قالب اعتصابات و تجمعهاي مكرر و ... صورت ميپذيرد. ضرورت حل مسائل اقشار مختلف در درون يك جامعه بدون آنكه بتوان به ابعاد مختلف آن توجه كرد، امكانپذير نيست لذا اين مهم نيازمند گفتوگو با نمايندگان رسمي و واقعي آنها است و گرنه هريك از افراد ميتوانند نمايندگي خود و ياشايد جمع محدودي را بر عهده داشته باشند. نهادهاي مدني قدرتمندي در عرصه سياسي- اجتماعي فعال قادرند در برابر اين پراكندگيهاي مسائل و انتظارات فرصت جمعآوري و ساماندهي را ايجاد كنند و بستر گفتوگوي حاكميت و اقشار گوناگون را مهيا سازند. يقينا با اين رويكرد، باب گفتوگو و حل مساله بهتر، صريحتر، سريعتر و دستيافتنيتر شكل خواهد گرفت. به عبارت ديگر تصوير كنوني جامعه مويد اين مهم است كه گفتوگوي تودهاي در طول سالهاي پس از انقلاب به رغم شكلگيري برخي از احزاب تنها راهكار گفتوگو با مردم بوده است و امروزه اين روش نياز به بازبيني بيشتري دارد تا بتواند پاسخگويي لازم را داشته باشد . در واقع بدون توجه به رويكرد سياسي هر دولت، به نظر ميرسد گفتوگوهاي تودهاي نميتواند نيازهاي جامعه را برطرف كند . براي رفع اين مشكلات رويكردي ديگر از سوي حاكميت براي بهرهگيري از ظرفيت اين نهادها مورد نياز است تا با جدي گرفته شدن نهادهاي سياسي فرصت رشد و بالندگي را براي جامعه و نهادهاي مدني توأمان فراهم و تسريع كند. ايران كشوري متنوع از نظر فرهنگي و اجتماعي است و احزاب سياسي نيز با عنايت به ضرورتهاي اين تنوع در بسترهاي گوناگون قابليت شكلگيري دارند. هماكنون نزديك به 105 حزب شناسنامهدار و (1) 21 جبهه ثبت شده، در چارچوب نظام سياسي كشور فعاليت ميكنند كه بخشي از آنها داراي فعاليت بيشتر هستند. امروزه فعالسازي احزاب سياسي موجود و گشايش فرصت براي توانمندسازي آنها و بهكارگيري نظرات آنها راهكاري شناخته شده درميان همه كشورها است. و ايران نيز جدا از اين نوع تجربه بشري نيست؛ لذا لازم است با اتكا به اين تنوع فرهنگي و اجتماعي و حتي سياسي اين نهادها جدي گرفته شود چراكه نياز كشور براي گفتوگو با توجه به تنوع ذكر شده هنوز تامين نشده است. اگر احزاب سياسي را براساس تعاريف رسمي از فعاليت نهادهاي مدني به عنوان واسط نهاد سياسي و جامعه بدانيم اين مهم درايران هنوز نتوانسته شكل لازم و كاركرد مطلوب را داشته باشد و يكي از جديترين دلايل آن بيتوجهي از سوي ساختار سياسي ايران نسبت به آنها است. در واقع اگر ظرفيتهاي سياسي رسمي در جهت بازخواني و توانمندسازي احزاب و تشكلهاي سياسي برنامهريزي لازم را ميداشت، شايد امروز امكان گفتوگو و تعامل با اقشار گوناگون كشور در شرايط بهتري صورت ميگرفت. اين نوع نهادها به دليل كاركرد مطلوب آنها در اداره كشورها، امروزه به عنوان راهكاري موثر براي رفع مسائل اجتماعي و سياسي كشورهاي جهان مورد توجه جدي است .در واقع مساله احزاب توانمند كه قادر هستند، بخش بزرگي ازحل مسائل را نمايندگي كنند به عنوان راهكاري مطلوب در ساختار سياسي كشورهاي گوناگون با هرنوع ظرفيت خاص پذيرفته شده است. لذا توانمندي احزاب در داشتن برنامه، در اختيار داشتن گروههاي تخصصي و جمعگرايي آنها از اقشار گوناگون كه به نوعي نزديكي فكري و رويكردي با اهداف آنها دارند.
ضمن آنكه قادر است به عنوان اتاقهاي فكر در ارايه راهكارهاي حل مسائل كشور راهگشا باشد بستري براي تبيين برخي ابعاد مسائل جامعه كه از ديد عموم مردم دور مانده نيز ميباشند؛ آنها درعين حال قادرند نيروهاي متخصص و ماهر سياسي براي اداره آينده كشور در بستر نهادهاي انتخابي و انتصابي را تدارك ببينند . در ايران بعد از گذشت بيش از چهل سال از انقلاب و با توجه به متن صريح اصل 26 قانون اساسي در رابطه با فعاليت احزاب و گروهها كه چنين آمده است: «احزاب، جمعيتها، انجمنهاي سياسي و صنفي و انجمنهاي اسلامي يا اقليتهاي ديني شناختهشده آزادند، مشروط به اينكه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچكس را نميتوان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت »، ناباوري نسبت به نقش آنها و ناديده انگاري آنان، مبدل به رويهاي سياسي شده است، كه «دولتمردان » و « دولت زنان »تمايلي به عضويت يا وابستگي به احزاب سياسي ندارند و آن را به عنوان نقطه ضعف فعاليت خود ميشناسند.
در حالي كه اگر آنها با توجه به كاركرد احزاب در كمكهاي مشاورهاي و گردآوري نظرات گوناگون و ساماندهي مسائل كشور از آنان كمك بگيرند فرصتهاي زيادي را در ختيار خواهند داشت و احتمالا تلاش براي ناديده انگاري اين نهاد برجسته بر آمده از تجربه بشري را آغاز نميكردند .
دولت چهاردهم هم در مسير ساير دولتها مساله احزاب را ظاهرا جدي نگرفته و با واگذار كردن حل مسائل كشور به گروههاي كارشناسي از نقش احزاب هر چند محدود براي ساماندهي به نظرات تودههاي مختلف مردمي و ارايه راهكارهاي منطبق بر ظرفيتهاي موجود كشور دور مانده است . احزاب سياسي به رغم همه نقاط ضعف و قوت همچنان بستري هستند كه ميتوان با تقويت آن كاركردهاي مطلوب مورد نياز جامعه را از آن انتظار داشت !
اگر چه هماكنون احزاب و جبهههاي زيادي در كشور فعاليت دارند، اما بهطور كلي دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب در كشور شناخته شدهتر هستند . هر چند هر كدام از آنها داراي شعبهها يا رويكردهاي گوناگون نيز ميباشند با اين وجود فقط به صورت كلان مورد توجه نظام سياسي و مردم قرار گرفتهاند و نتوانستهاند جمعگرايي لازم در ميان اقشار گوناگون را براي رسيدن به راهكارهاي متناسب براي حل مسائل كشور تبيين كنند. از اين رو ضروري است نظام سياسي و دولت چهاردهم با نگاهي ديگر به احزاب و تشكلهاي سياسي درصدد تقويت و توانمندي آنها بر آمده و از نظرات كارشناسي آنها بهره بگيرد، تا آنها بتوانند نظرات گوناگون اقشار مختلف جامعه را نمايندگي كنند و روشهاي گفتوگو را به صورت نهادمندسازي توسط آنها، در كشور ساري و جاري كنند . و گرنه هر از چند گاهي گروهي از اقشار مسالهمند و مشكلدار كه شايد دغدغه مشترك نيز داشته باشند براي حل مسائل خود مجبورند، تنها راهكار شنيده شدن را در خيابان جستوجو كنند .
اگر مشي دولت چهاردهم گفتوگوي سازنده است، اگر مشي دولت چهاردهم وفاق است، اگر مشي دولت چهاردهم حل مساله با كمك مردم است، اگر مشي دولت چهاردهم نگاه برابر به همه اقشار و باورپذيري مسائل و مشكلات آنها است، چارهاي به جز پذيرش نهادهاي موثر براي ساماندهي نظرات گوناگون ندارد تا بتواند با شنيدن صداي واحد و جستوجوي راهكار مشترك با آنها، نسخه بهبود را تهيه واجرا كند . دور شدن از احزاب سياسي حتي با نقاط ضعف متعدد موجود در ميان آنها به معناي نقطه قوت براي نظام سياسي و دولت نيست؛ اين رويكرد فقط احزاب و تشكلهاي سياسي را در نظر مردم قابل اتكا براي حل مساله نميكند و امكان ايجاد سكويي واحد براي جمعآوري نظرات اقشار گوناگون از طريق سكوهاي متفاوت را حذف ميكند! كه يقينا آسيب آنها براي نظام سياسي كشور بسيار زياد است ! دور شدن از نگاههاي امنيتي براي احزاب و تشكلهاي كشور، بستر مطلوبي براي نظام سياسي در جهت روانسازي سياستهاي اجرايي و تصميمگيريهاي خرد و كلان است .تجربه كشورهاي گوناگون كه داراي احزاب قدرتمند هستند و نظام سياسي آنها اين فرصت را به اين نهادها داده، قابل تامل ميباشد. اگر رييس جمهور پزشكيان گفتوگوي سازنده و وفاق را سرلوحه فعاليت خود در اين دولت قرار داده براي رسيدن به مفهوم واقعي آن بايستي ظرفيتهاي مختلف كشور را تقويت كند. كه بخشي از آنها احزاب و تشكلهاي سياسي هستند. او با آنها قادر است بستر لازم براي گشودن راه گفتوگو با مردم را جستوجو كند .پس از اين راه دور نماند و آن را تقويت كند !
به عبارت ديگر امروزه، گفتوگوهاي تودهايگونه، براي اقشار گوناگون معنايي به جز به حاشيه رانده شدن مطالبات يا شايد ناديده انگاري مسائل آنها ندارد.
اما اگر احزاب سياسي را به عنوان بستري براي تفاهم و تعامل با مردم در جهت رويكرد دولت براي وفاق همراه كنيم شايد بستر گفتوگوي سازنده معنادار شود ! از اين رو به رييس جمهور پزشكيان پيشنهاد ميشود كه احزاب سياسي را تابو نداند كه نزديك شدن به آنها به معناي كاهش محبوبيت و مانعي در برابر وفاق ملي مورد نظر ايشان نيست، بلكه آنها را فرصت بداند و با تقويت آنها فرصت دسترسي به وفاق براي دولت چهاردهم را تسهيل كند .
1-https: //www.irna.ir/news/8539342